با سلام و عرض ادب
حسینی سیانکی هستم، مدیر دو مرکز کاردرمانی، گفتاردرمانی و روانشناسی در پاسداران و سعادت آباد، آماده ارائه خدمات به شما عزیزان هستیم.
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
فروغ فرخزاد
حالم خوب نیست
اما میخندم
که حال بقیه گرفته نشه
واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه
چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه
غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو
چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو
دوری ........
دور ...........
رهایت می کنم
تا دوریت رهایم کند، اما...
یادت ، خیالت ، یادگارت....
رهایم نمی کند....
این دردنوشت ها..نه دل نشین اند نه زیبا، اینها فقط یک مشت
حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی دردناک، از یک ، دل ناکام اند...
و تنها مخاطبش، غایب است.
پنجره های عالم را خواهم شکست
گر بدانم غروب را با
دلگیری به تماشا نشسته ای
تو فقط باش.......
قول میدهم تنها ترین حوای دنیا باشم........
که آدمت میشود............
گفت( جبران میکنم
گفتم کدام را؟عمره رفته را!
روی شکسته را!
دل مرذه را!
حال من هیچ جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی به سرم کردو گفت(چه زود پیر شده ای!!!
گفتم جبران میکنی؟؟؟
گفت کدامش را؟؟؟
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ..