اکنون این منم .. بر فرازِ اعماق .. چون پلنگِ پیری .. که ماه بر چهره اش چنگ زده
اکنون این تنم .. چاک چاک از تیرِ راستینِ صیاد .. و اندوه و حسرتی ابدی .. از رویای دروغینِ پرواز #خودنویس
نه شبتابی در این ظلمت، نه ماهی و نه فانوسی
جهان در تیرگی مرده، شبی بی تو چه کابوسی
.
به گوشم قصه ای گوید، که پایانِ بدی دارد
نشسته بر درختی خشک، پریشان مرغِ منحوسی #خودنویس
ستارهها ستارهها نشانه های خانه ام
سکوتِ بی کرانِ شب همیشه همترانه ام
.
تمامِ روز خندهام چو نقشِ روی آب بود
خوشا شب و پرسه زدن و گریه ی شبانه ام
.
به گردِ شهر گشته ام به جستجوی ماه خویش
تو بودی حاصلِ همه عبورِ عاشقانه ام
.
من و تمامِ طول شب، من و صدای پای خویش
و کولهبارِ آرزو که می کشم به شانه ام #خودنویس
mehri
جالب بود
DoZist
ممنونم