گفتمش زیبای من مارا کمی اشفته کن
بی مروت بند گیسوی کمندش باز کرد
او
از تمام کسانی که
تسلایشان می داد،
غمگین تر بود...
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته ..
دست های من
برای جست و جوی تو
پیدا شدند !!
ما دنبال یکی میگردیم که
فقط مارو بفهمه،
وگرنه دوست داشتن و این داستانا هیجانات اولشه.
قصه ی بلند تورا
کوتاه می نویسم
آمدی ، نماندی ، رفتی ، تمام شد ...