خوره افتاده ب جان هر صبح
ک دلم زودتر از یاد تو بیدار شود
دردم ب جان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
صدبار گفتم میروم ،یکبار نشنیدم بمان
یکبار گفتی میروم صدقفله کردم خانه را
ترس دارم که کسی در شب یلدا جانا
نیتش هم تو شوی ،فال ب اسمت باشد
می خواهم جوری دوستت داشته باشم که به هیچ دوست داشتنی شبیه نباشد .
پاییز هم ب انتها رسیده ..
تو آن بهشت برینی ک جان خاکی من
برای داشتنت عین آرزو شده است...
سر من درد ک نه میل شکستن دارد
تا که بیرون بکشم از وسطش فکر تورا
ماییم و خیال یار و این گوشه ی دل