هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری
مولانا
تنها نگاه کردن به چشمانت، لبخند به لب هایم می نشاند
و آغوش گرمت مایه آرامش من است
و با بوسه شیرینت در آسمان ها پرواز می کنم
و با لمس تنت بر فراز ابرها سیر می کنم
وقتی کنار تو هستم
احساس می کنم هر لحظه عاشق می شوم، بارها و بارها
چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان
همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش
خاقانی
تو یک شگفتانهي دوست داشتنی هستی
که هر مردی آرزو دارد یک روز نصیبش بشود
من خوش شانسترین مرد جهانم
چون زیباترین شگفتانهي جهان را گرفتهام
یعنی تو ….
ز هم نمی توانم باور کنم که واقعا اتفاق افتاده باشد
ما همدیگر را ملاقات کردیم و ناگهان تو
بخش خاص و مهم زندگی ام شدی
عزیزم
عشق تو باعث شادی هر روز من است.
دوستت دارم
ای روی خوب تو سبب زندگانی ام
یک روزه وصل تو طرب جاودانی ام
جز با جمال تو نبود شادمانی ام
جز با وصال تو نبود کامرانی ام
بی یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
محسوب نیست آن نفس از زندگانی ام
دردی نهانیاست مرا از فراق تو
ای شادی تو آفت درد نهانی ام
انوری
آغوش تو که باشد
خواب دیگر بهانه ای
برای خستگی نیست
و تپشهای قلبت
می شود لالایی کودکانه ام
کنارم بمان …
باید کسی باشد
که بی دلیل دوستت بدارد
بی موقع پیام بدهد، حالت را بپرسد
گاهی یک پیام ساده و ناگهانی
یادآورمان می کند که بود و نبودمان
چقدر اهمیت دارد …
ای روی خوب تو سبب زندگانی ام
یک روزه وصل تو طرب جاودانی ام
جز با جمال تو نبود شادمانی ام
جز با وصال تو نبود کامرانی ام
بی یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
محسوب نیست آن نفس از زندگانی ام
دردی نهانیاست مرا از فراق تو
ای شادی تو آفت درد نهانی ام
انوری